یه روز خووووووووووب
امروز روز خیلییییییییییی خوبی بود
انوشه عزیزم رو دیدم ...نی نی گلش 3 شنبه دیگه به دنیا میاد
مااااااااااااااشااااااااااااااااااالاش باشه ..چقدر زبرو زرنگه مااااااااشاااااااااااااااااالا
داستان اینجوری شد که امروز با لی لی قرار داشتیم مزون تاییس ..
از اونجایی که به انوش قول داده بودم باهم بریم یه بار مزون صبح کله صحر بهش زنگ زدم که میای بریم
اونم از قضا رفته بود بانک خون بند ناف و اون موقع تجریش بود ...
قرار مزونمون 12 بود ولی به انوشه گفتم من الان سریع حرکت میکنم میام تجریش یه سر تورو میبینم اگه
خسته نبودی و دوست داشتی میریم مزون ...... اگه نه که خودم میرم
خلاصه بدو حاضر شدم و رفتم .....
دیگه رفتیم پیش تاییس ..سارا هم اومده بود و بعدش لی لی هم رسید
مینا جونم قرار بود بیاد ولی متاسفانه نشد ..خیلی دوست داشتم ببینمش
خیلی خوش گذشت و یه چند تیکه هم خرید کردیم و برگشتیم
خیلی نگران انوشه بودم که خسته نشه ...
ولی خدا رو شکر بعدش که صحبت کردم باهاش حالش خوب بود
عکس خریدارو بعدا برات میذارم !
جای ارام جونم و هانیه هم خیلی خالی بود ولی حودشون دیزوزش رفته بودن
پ.ن : یکی دو تا سفارش دستمه که خیلیییییییییییییییییی ناااااااااز شدن
پ.ن : با تاییس فامیل دراومدیم !!!!